واکنش مسخره ی من در مواجه در تمام اتفاقات بد در ابتدا انکار است. یعنی چه؟ یعنی اینکه هی به خودم می گویم الان خوابم. بیدار می شوم و تمام می شود. یا مثلاً می گویم حتماً می خواهند سورپرایزم کنند و تا سر نیست که نیست؟...
باید یکی را پیدا می کردم به او کامل تعریف می کردم که چه شده است. باید با کسی حرف می زدم. باید سرم را می گذاشتم روی شانه های کسی و هق هق گریه می کردم و نگران نبودم که ممکن است احمق به نظر برسم. باید خو نیست که نیست؟...